آخرین مطالب :

مطالب مرتبط

یک دیدگاه

  1. 1

    ناشناس

    نشستن در حریم محسنیه اش قرار عاشقیمان…
    عصر روز شنبه است وارد محسنیه که می شوی دلت باز می شود.حلقه حلقه دوستان نشسته اند.عده ای ب صلوات، عده ای ب مباحثه ، عده ای ب گره گشایی از گرفتاری ، عده ای ب گپ و گفت و …
    دلت شاد می شود انگار به بهترین جای دنیا آمده ای دلت پر میکشد و نا خودآگاه زیر لب میگویی :” ممنون شهید علیخانی . عجب سفره ای داری . عجب برکتی و چقدر زنده ای و چقدر فعال ! دنیا در این شهر زحمت بکشی نمیشود ی جا اینطوری بشود محل قرار هر چی کار قشنگ است”
    دو سال است تمام روزی ام را از اینجا میگیرم. یک بار که در خانه حرف رفتن از این شهر شد بغض گلوم را گرفت که چطور از محسنیه دل بکنم ؟!
    دو سال است تمام قرارهایم اینجاست .همه عشقم . تنها جایی است ک دلم براش پر میکشد . هر قدر هم ک دور بشوم همه جا میگویم من خادم محسنیه شهید علیخانی ام.
    خدا عزت بدهد ب خانواده ات شهید علیخانی .
    خدا ما را از محسنیه جدا نکند . از شهید علیخانی …

    پاسخ دادن

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.